یلدا آمد و پائیز رفت ، و اکنون زمستان ، آری زمستان ، زمستان آمد ولی دنیا پایان نپذیرفت و این یعنی دخترک گل فروش پشت آن چهارراه هنوزهم باید سرما بکشد ،و این یعنی نازی ج*نده برای اینکه شب سیر بخوابد همچنان باید بی عشق عشق بازی کند و این یعنی هنوزم در راهروهای مترو کسی هست که با خریدن یک جفت جوراب بتوانی بزرگترین شادی آن روزش را به او هدیه کنی و یعنی هر روز آفتاب برایت طلوع می کند و آسمان و زمین مسخرت گشته اند که تو کاری بکنی ولی تو ...
* فیلمی دلپذیر از رفیع پیتز