اگر من سر سوزنی به آن صداهای مشکوک نیمه های شب خانه همسایه شک داشتم ساعت 2 صبح امروز دیگر به یقین رسیدم از ناله های حاج خانم گرفته تا صدای پایه های تخت به همراه صدای برخورد دو موجود برهنه ، شما اگر جای من بودید در آن ساعت ، چه می کردید ؟ با خیال آسوده می خوابیدید ؟ رباعیات خیام می خواندید؟
خارجی هایی که میان ایران یه جور تحویلشون میگیریم که طرف کلی اعتماد بنفسش میره بالا فکر میکنه ، برد پیتی ، انجلینا جولی ، چیزی هست ، اگه کسی جامعه شناسه دلیلشو بگه ؟ از کمبود اعتماد بنفس و خود کم بینیه ؟ مهمون نوازیه ؟ واسه اینه که کمتر دیدیمشونه ؟ واسه چیه ؟
میشه تو ایران بود و خوشبخت بود اصلا تو افغانستانم میشه ، خوشبختی به دل شاده ، نمی گم شرایط تاثیر نداره ، ولی میشه باور کن میشه
مثلا 2000 هزار سال پیش که هیچ امکاناتی نبود ملت چطوری کنترل جمعیت می کردن ؟
باید یاد بگیریم که مشکل برای حل کردنه وبا حل کردنه اوناست که پیشرفت می کنیم ،زندگی بدون مشکل مثل یه مرداب ساکنه ، باید مثل دریا خروشان بود و باقدرت .
پ ن : بعضی از این حرفها حالشون بهم می خوره ولی باید قبول کنی که اینها قوانین زندگیه .
امسال می خوام مثبت بنویسم ، چندتا پست منفی خوب تو ذهنم بودها ولی نمی خوام اونا رو بزارم ، می دونی چیه ، دیگه از این نق نق ها بدم اومده ( بازم که داره منفی میشه ) ، پس حرف خوب بزنیم از این به بعد ، به بعضی از وبلاگی هایی که خودشونم می دونن این توصیه رو دارم ،بیایید یکم آدم باشیم .
آیا کسی پیدا می شود که روزی به یکی از چهار راه های این شهر برود و تمام دخترکان پا برهنه و ژولیده پشت چراغ های همیشه قرمز را جمع کند، دستانشان را بگیرد و طعم عید را با یک کفش بچه گانه به آنها بچشاند ؟ آری می شود ، دیروز چنارهای ولیعصر به احترام یک زن خمیده بودند .
مظلوم ترین آدم ها متولدین آخر اسفندند ، کسی تولدشان را به تخمش هم حساب نمی کند .